انسان شناسی علمی ترین رشته علوم انسانی است و به تعریف این تعریف محیط ساخته شده ای که ما به عنوان انسان آنرا خلق کرده و در آن زندگی می کنیم خود سازنده زندگی ماست . این فضای ساخته شده مبتنی بر توان فکری محدود ماست بدین معنا که بشر در طول تاریخ حیاتش بر اساس میزان دانش و تکنولوژی خود توانسته محیط مصنوع پدید آورد که بتواند در آن بیارامد و هر زمان که دانش و فناوری اش اجازه داده محیط مناسبتری را برای زندگی فراهم آورده است . این توانایی در هیچ دوره مورد ارزیابی و قضاوت قرار نگرفته است. تناسب دانش انسانها با نیازهایشان هیچ گاه سنجیده نشده و دامنه تحقیقات در این مباحث از محدوده ذهنیت و سلایق ذهنی خارج نگردیده است و بشر تنها به شکل مجزا و تنها به عنوان مصرف کننده و با نیازهای معین و استاندارد شده به نمایش در آمده است . به همین دلیل انسان شناسی معماری این امر را که در افقهای نظری و ذهنیت نظریه پردازان می بایست گسترده شود دنبال می کند همچنان که مفهوم جدیدی از معماری را ارائه می دهد انسان شناسان معماری معتقدند هر آنچه انسان و روابط زیستی آنها ساخته و می سازد را می توان معماری نامید.
اگر چه سر چشمه های معماری در دوران پیش از تاریخ چندان روشن نیست در پایان دهه شصت میلادی زمانیکه مرگ مدرنیسم و اعلام پست مدرنیسم متولد گردید توجه انسان شناسان به معماری و دستاوردهای سنتی آن جلب گردید و معماری بومی به عنوان یک قلمرو جدید تحقیقی شناخته شد .
موضوعاتی چون قوم شناسی و مطالعه محیط های سنتی منجر به نتایج مهمی چون انتشار دائره المعارف معماری بومی جهان توسط دانشگاه بریکلی شد که هزار گونه معماری را در سه مجلد مورد بررسی قرار می داد هدف اصلی این کتاب سندیت دادن جهانی به معماری سنتی و طبقه بندی آن براساس ضوابط انسان شناسانه بود این کتاب زیبایی شناسی های سنتی و تنوع اشکال گسترده معماری به ویژه معماری مسکن را در فرهنگهای متنوع دنیا به نمایش می گذارد .
زندگی و قراردادهای اجتماعی در طول حیات بشری که امروزه اغلب به عنوان امور غیر معمول و گاه عجیب احساس می شود نقش تکنیک ویافته های دانش بشر در معماری و ابزاری که توانسته است به کار گیرد را می توان به عنوان محور انسان شناسی معماری مورد توجه قرار داد اگر چه بسیاری از آنها ابتدایی به نظر آیند مانند استفاده از الیاف و چوب که امروزه نیز اگر چه کم دوامند به عنوان داشتن مزیتهایی از جمله سبکی و ساختن با دست مورد استفاده بسیاری از جوامع بشری هستند و هنوز سقفها ، دیوارها و کف را تشکیل می دهند .
آیا تحول فرهنگها ارتباط نزدیک با معاری غیر پایدار و مصالح غیر مقاوم نداشته است . به این معنا که ساخته های دست بشر مقاوم و کم دوامند آیا منجر به مرگ تمدنها نشده اند ؟ آیا تغییر و تحول در فضاهای عمومی شهرها به تحول مسکن و سر پناه نینجامیده است ؟
ما در انسان شناسی سکونت به نکات عینی و قابل توجهی برخورد می کنیم . نمونه آنرا در بافتهای فرسوده داخل شهرها و تفاوت نگرش ساکنان آن به موضوعاتی که معمولا توسط متخصصین امور ساماندهی شهر مطرح می شود دریافت این زمینه ها و توجه به زوایای نا پیدای روابط انسانی و کالبد محیط نگاه تازه ای بر تعریف انسان شناسانه از مفهوم معماری در اختیار قرار می دهد که نقطه عطف آنرا می توان در معماری معنا گرا جستجو کرد . این نوع معماری ارتباط نزدیکی با انسان و هستی انسانی برقرار می کند و در جهت افقهای فکری جهانشمول و چشم اندازهای انسان شناسانه دریچه هایی نو از جهان و رابطه انسان و محیط ساخته شده توسط وی ارائه می دهد .


هنوز برای ما روشن نیست که فرق انسان شناسی با مردم شناسی چیست ؟ حد بین انسان شناسی و مردم شناسی کجاست ؟ انسان شناسی می تواند به فهم معماری کمک کند ولی اگر از راه انسان شناسی به دنبال معانی ای برویم که در معماری وجود دارند قاعدتا مسائل دیگر از جمله تمام مسائل مردم شناسی فرهنگی را نمی توانیم ببینیم .
انسان شناسی طبق تعریف این علم به ما کمک می کند که بازتابهای حرکت و رفتار انسان در هر زمینه ای که فعالیت می کند را به صورت ضوابطی درآوریم که به اندازه و تناسب در می آیند و روی فضاهای ساخته شده گاهی کالبدی و نه الزاما روانشناختی فضا اثر گذاری می کنند .
انسان شناسی به بازشناسی ریشه های هر رده از انسانها می پردازد و هدف آن این است که انطباق های انسان و محیط و دگرگونی های شکلی ، اندامی انسان در ارتباط با محیط و اقلیم را بررسی می کند و تغییرات شاخصهای کالبدی انسان در طول زمان و اثر آن بر روی آن یا تاثیر معماری روی آنرا مورد بررسی قرار می دهد و مردم شناسی به بازتاب فضاهای ساخته شده به روی انسان و پیچیدگیهایی که در ذات خود دارد می پردازد .
مردم شناسی به فضاهای ذهنی انسانها ، رفتار و سلیقه آنها می پردازد . مردم شناسی داوری نمی کند بلکه صرفا برداشت می کند . اما انسان شناسی یا مردم شناسی به کدامیک از اینها بیشتر به حوزه معماری کمک می کنند ؟ این بحث دیگری است ولی موضوع تشخیص مردم شناسی از انسان شناسی است .
اگر بخواهیم به تولیدات معماری در قرن بیستم بپردازیم ، می توانیم بگوییم آن معماریهایی که به دهه بعد از دوم و سوم قرن گذشته یعنی ۱۹۲۰ یا ۱۹۳۰ به این طرف زاده شده اند و به عنوان بهترین معماری ها در دنیا مطرح گشته اند ، معماری هایی بودند که خیلی بیشتر به مسائل انسان شناسی تکیه می کردند و نه لزوما به مسائل مردم شناسی فرهنگی بنابراین یک معمار ناسیونالیستی و متکی از خود زاده شده و خیلی سریع فراگیر شد و بسیار با اندیشه هایی که زاده شده و زاینده مارکسیسیم بودند انطباق داشت .
جنگهای جهانی به این امر که انسانها کمتر به مسائل فرهنگی بپردازند .مانند معماریهایی که امروزه در کشورمان شاهد آنها هستیم . هر زمان تلاش می کنیم معماری را با ارزانترین قیمت به پایان بریم متوجه می شویم که از ذات معماری فاصله گرفته ایم . ما نمی توانیم معماری را تولید و به مصرف کننده تحویل دهیم.
معماریهایی که ما در ایران به دنیا آورده ایم از فرهنگ خود ما سرچشمه نگرفته اند . مدرنیسم هرگز از میان نرفته است . مدرن همیشه وجود دارد و گرایش به مدرن نیز در دنیا وجود دارد . واژه مدرن متشکل از دو بخش است : ۱- مدا ۲- ارنا که اروپایی ها از ۱۸۰۰ سال پیش تا کنون دارند با آن زندگی می کنند . مدا به معنای شکل و ارنا به معنی زمان است . ما باید به دنبال بازشناسی جمعی ویژگیهای انسان که هم از معماری بر می خیزند و هم بر معماری اثر می گذارند بپردازیم .
امیر احمد رازی در سال ۱۰۱۰ هجری قمری کتابی ۳ جلدی ارجمند به نام ۷ اقلیم برای ما نوشته است که به بیان ۷ اقلیم شناخته شده ایرانیان می پردازد و هنگام توضیح آنها تمام پدیده های جوی و جغرافیایی وابسته به یکدیگر را برای ما توضیح می دهد .



  • دکتر محمد مهدی محمودی :

شاید ما انسان را خوب نشناختیم و حتی نیاموختیم که چگونه باید انسان را بشناسیم . وجه مشترکی میان تمام بناهای دنیا می بینیم و آن این است که تمام آنها برای انسان بوده اند . تمام آنهایی که موفق بوده اند انسان را خوب شناخته اند . تفاوتهای آنها متشکل از مکتب ، اقلیم ، و تکنولوژی است .
ولی اصل موضوع این است که مصنوعی که ما ساخته ایم برای یک انسان است و جایی که نتوانسته ایم در ساخت خود موفق باشیم ، انسان یا فرهنگ او را شناخته ایم اگر به گذشته بنگریم متوجه می شویم که در تمام دنیا احترام انسان بیشتر بود . یعنی بنا را برای انسان می ساختند و آن انسان را می شناختند . چرا در تمام دنیا جایگاه انسان کمرنگ تر شده است ؟ در حال حاضر انسان برای معماری است . در گذشته ارزش انسان مشخص بوده است . انسان شناسی و معماری با یکدیگر پیش رفته بودند . شاید ایراد از ما معماران است که هویت را نشناختیم و شیفته بناهایمان شدیم .
بعضی از کشورها بیشتر پیشرفت کرده اند . مانند ژاپن که بناها بر ای استفاده مردم و فرهنگ آنها ساخته شده اند. فرهنگ آنها برای امروز است . اگر معماری امروز خود و ژاپن را ببینیم متوجه می شویم . که ژاپن خیلی پیشرفت کرده است . معماری امروز آنها در خدمت انسان است ولی معماری امروز ما در خدمت مردم نیست . شاید چون امروزه مردم ما با هم یک گروه و یک پارچه نیستند معماری ما نیز بدین صورت است و در واقع معماری ما آینه جامعه است .