تحولات رخ داده در حوزه معماری طی سه دهه ی پايانی قرن گذشته در غرب باعث متزلزلساختن ارکان تنها سبک فراگيری و جهانی، در بخش عمده ای از قرن بيستم يعنی معماری مدرن گرديد. اين تحولات ريشه در تغييرات بنيادين فکری و اجتماعی و دگرگونی نگرش نسبت به خود و جهان پيرامون در غرب داشته است. تغييرات ذکر شده با انتقادات نيچه از مدرنيته از اواخر قرن نوزده در آلمان آغاز و توسط انديشمندانی همچون فرويد؛ هايدگر، دريدا، دلوز، ليوتارد و ديگران مورد بسط و شرح قرار گرفت.
اگر فلسفه روح زمان و معماری کالبد زمان است. با عوض شدن روح زمان، کالبد زمان هم عوض می شود. لذا اين بخش نيز همانند بخش قبل، ابتدا با موضوع فلسفه آغاز شده و سپس نمود کالبدی آن در معماری مورد بحث قرار گرفته است.
پست مدرنیته:
پست مدرن در فارسی به فرامدرن و پسامدرن ترجمه شده است که منظور شرايط بعد از مدرن و يا مرحله ی تاريخی بعد از مدرن است. اين لغت به پسانوگرايی و مابعد تجدد هم ترجمه شده است.
«اهب حسن، در مقاله ای با عنوان «فرهنگ پسامدرن» معتقد است که کلمه پسامدرن نخستين بار توسط فدريکو دو انتيس در دهه ی 1930 به مثابه ی عکس العملی در برابر مدرنيسم ادبی به کار رفته است.
آرنولدتوينبی (1975 - 1889) فيلسوف و مورخ انگليسی در نهمين جلد از کتاب پژوهش تاريخ در سال 1954 از زوال تمدن غرب به ورطه نابخردانگی و نسبيت گرايی ياد کرد، که به عقيده وی منشاء آن در تحولات دهه 1870 بوده است. لذا از اصطلاح پست مدرن به مثابه ی امری مجازی و تحقير آميز منفی اش سود جست. »
بعضی پست مدرن را دوره فراصنعتی تلقی کرده اند. عده ای نيز آن دوره ای متفاوت از دوره مدرن می دانند. البته عده ای از فلاسفه هم آن را مرحله ای از دوران مدرن میدانند که نقدی به خود مدرن است ولی از نظر ماهيت تفاوتی با عصر مدرن ندارد. عده ای هم پست مدرن را پاسخ گوی مشکل مدرن می دانند بدون آن که راه حل مشخصی ارائه دهد.
دکتر هاشم آغاجری استاد تاريخ دانشگاه، در اين مورد معتقد است که:« پست مدرن نقد مدرنيته در فرآيند تاريخ مدرنيته است و نبايد آن را هر گونه ضديت و نقد مدرنيته از مواضع سنتی اشتباه گرفت. هدف متفکران پست مدرن به هيچ وجه بازگشت بهدوران ما قبل از مدرن نيست، زيرا ماقبل مدرن و مدرن از نگاه پست مدرن ها در يک مساله مشترک است و آن هم اين است که هر دو به نوعی کليت ثابت و امر عام و توتاليته قائل هستند. منتهی توتاليته دوران ما قبل مدرن، يک نوع توتاليته مذهبی است و توتاليته دوران مدرن، عقل جديد است. پست مدنيسم از اين جهت که علامت بحران مدرنيته است آموزنده می باشد. منطق پست مدرن اساساً منطق نفی است و نه اثبات يعنی شورش عليه توتاليته عقل روشنگری و افکار و هر گونه حاکميت منطلق و بلا منازع اصول و معيارهای ثابت و عام ... پست مدنيته به اين عقل (عقل مدرن) پشت کرد، اما رو به سوی جای مشخصی ندارد. لذا من فکر می کنم که پست مدرنيته تنها به عنوان يک راه آسيب شناختی برای مدرنيته تلقی میشود.»
دکتر رضا داوری اردکانی، استاد فلسفه ی دانشگاه ، در اين مورد چنين اظهار می دارد: « پست مدرن با مدرنيته متفاوت است زيرا پست مدرن تشکيک در اثول و مبانی مدرنيته است بدون اينکه همه شئون و آثار و نتايج آن را رد کند يا طرح عالم ديگری به جای آن دراندازد. به عبارت ديگر وضع پست مدرن وضعی است، در آن مدرنيته با تحقق تمام امکاناتش وجود دارد اما اعتقاد به آن سست شده است.»
چارلز جنکز در مورد عصر پست مدرن می نويسد:صنعتی شدن با سرعتی پر شتاب جای خود را به عصر پساصنعتی می سپارد. کار در کارنجات جای خود را به کار در منزل و ادارت می سپارد. عصر پست مدرن عصر انتخاب های بی شمار و فزآينده است. عصری است که هيچ گونه جريان ارتدکسی را نمی توان بدون خود آگاهی و طنز پذيرفت، زيرا تمام سنت ها برای خود واجد ارزش و اعتبارند. اين امر تا حدودی نتيجه ی چيزی است که انفجار اطلاعات، ظهور دانش سازمان يافته، ارتباطات جهانی و سيبرنتيک خوانده می شود.
نکته مشترک در مورد همه فلاسفه مدرن اين است که عقلانيت قطعيت علمی و خردگرايی محضمدرن را زير سوال می برند. از ديدگاه پست مدرن مشکلات امروز جوامع مدرن مانند کم بها شدن حيثيت انسان بی هويتی بحرانهای فرهنگی خشونت بيش از حد جنگ های ويرانگر کم رنگ شدن روابط انسان و بالاخره سيطره تکنولوژی بر زندگی انسان به سبب شرايطی است که زندگی مدرن و بينش مدرن برای انسان به وجود آورده است و برای توجه و آگاهی نسبت به آن بايد گوهر مدرنيته مورد وارسی مجدد قرار گيرد.
به طوری کلی پست مدرنيسم بيشتر از جنبه نقد مدرنيسم از آغاز پيدايش اين جهان بينی تاکنون مطرح است. لذا پست مدرنيسم ضد جنبش فکری رنسانس، ضد عصر روشنگری و خردگرايی متعاقب آن ضد انقلاب کبير فرانسه و ضد ايدئولوژي ليبراليست، کمونيست و هر گونه ايدئولوژی و فراروايت است. اگر چه مدرنيسم طرحی مدون و معين و غايات مشخص برای جهان بعد از سنت ارائه کرد، ولی پست مدرنيسم فاقد اين اصول تعيين شده و مرزبندی های دقيق و روشن است. همچنين بايد بيان کرد که همه ی فلاسفه ی اين نحله فکری در مورد مبانی نظری اين نهضت هم رای و هم نظر نيستند. ولی بعضی خطوط فکری مشترک در مورد آنها قابل مشاهده است. نظريات پست مدرنيسم و نقد آن از مدرنيسم در موارد ذيل قابل بررسی است:
- عقلانيت
- ايدئولوژی
- کثرت گرايی
- تاريخ
- زبان
- رسانه ها
- تکنولوژی
نظريات پست مدرنيسم و نقد آن از مدرنيسم در موارد ذيل قابل بررسی است:
- عقلانيت
- ايدئولوژی
- کثرت گرايی
- تاريخ
- زبان
- رسانه ها
- تکنولوژی
عقلانيت:
رنه دکارت از پايه گذاران فلسفه مدرن با اين گفته خود که من فکر می کنم پس هستم تاکيد بيش از پيش ذهنيت مدرن بر عقل و عقل گرايی را ابراز کرد. در عصر روشنگری نيز بر عقل، خرد و استدلال منطقی تاکيد مجدد شد. ولی يکی از وجوه شاخص و عمده ی نقد پست مدرنيسم از مدرنيسم، عقلانيت و خرد عدد انديش مدرن است. استينار کوال از چهره های برجسته در زمينه پست مدرن و روان شناسی می نويسد:«عصر مدرن با مفهوم ساده و محدودی از عقلانيت سر و کار داشت که در آن عقلانيت فنی ابزار – اهداف وجه غالب را دارا است.»
در عصر مدرن بر طرح برنامه ريزی، محاسبات، پيش بينی ، کنترل و نظارت دقيق تاکيد میگردد. مسئوليت زيادی بر دوش عقل و علم بار شده بود. تمامی مشکلات انسانها می بايست در دراز مدت به کمک ابزار علم و تکنولوژی مرتفع می شد.
هف عصر روشنگری اين بود که شرايطی فراهم آورد تا تمامی افراد مختلف و پراکنده جهان، پديده ها و امور را به شيوه ای واحد بينند و درک کنند، يعنی شيوه عقلانی. متفکران و انديشمندان عصر روشنگری اين نکته را اصلی مسلم و بديهی می دانستند که برای هر پرسشی تنها يک پاسخ صحيح ممکن وجود دارد و از اين اصل نتيجه می گرفتند که تنها در صورتی می توان جهان را به گونه ای منطقی و عقلانی کنترل و ساماندهی نمود که بتوانيم به گونه ای صحيح و درست آن را ترسيم و بازنمايی سازيم. اين نوع نگرش به امور و محور قرار دادن عقل تک ساحتی در اواخر قرن نوزده توسط فيلسوف طغيانگر آلمانی ، فردريک نيچه زير سوال برده شد، از نظر وی »تمدن غربی نوعی پدر سالاری عقل باوری دارد که باعث شده همه چيز در چار چوب خرد باوری افراطی بشر را اسير خودش کند. نيچه مشکل بزرگ بشريت را مدرنيته می داند. او به احساس بيش از عقل باور داشت و لذا علم مدرن و روش تحقيق دکارتی را زير سوال برد. به عقيده ی نيچه هر گونه روش تحقيق علمی لزوماً با دروغ و تقلب همراه است... عقل خلاقيت زندگی را از بين می برد.
ماکس وبر (1920 - 1864)، جامعه شناس آلمانی، »زنده ترين نقد خود را برای عقلانيت مدرن نگه داشت که در ديوان سالاری متجلی می شد. و بر در اين باره چنين ابراز می کند: »
سازمان ديوان سالارانه، همراه با ماشين دولتی، دست اندر کار ساختن اسارتگاههای آينده است، که در آن انسان ها چه بسا چون دهقانان دولت مصر باشند. فرمانبردار و ناتوان» و باز و بر درباره ی عقلانيت بر اين نظر است که «عقلانيت نه به رويای فيلسوف درباره آزادی بل به اسارت ديوان سالارانه در قفس آهنين می انجامد.»
ليوتار نيز در اين مورد گفته:
«هيچ تضمينی وجود ندارد که عقل پيامدهای آزادی بخش بيافريند. پست مدرنيسم ها معتقدند که »چنان که تاريخ قرن بيستم با قدرت گواهی می دهد، اين باور که ترقی تکنولوژی لزوماً باعث پيشرفت تمدن انسانی می شود، دروغين است. علم مدرن که حاصل عقلانيت و يکی از پايه های اصلی مدرنيسم می باشد، حوزه ی ديگری است که مورد پرسش و نقد پست مدرنيسم قرار گرفته است. ديگر هيچ شالوده ی روش شناسانه مطمئن وجود ندارد، قطعيت های علمی از پای بست ويران اند. در واقع دانش به معنای مورد نظر مدرن ها منحل است. ساده تر بگوييم شرح جهان ديگر ممکن نيست.
زيگموند فرويد (1939 - 1856) روان شناس و انديشمند اتريشی نيز عقل مداری را زير سوال برد فرويد ضمير ناخود آگاه و ساحت آن را مطرح کرد. مکتب روانکاوی فرويد خرد چالش ناپذير روشنگری را زير سوال می برد و نشان می دهد که خرد آدمی جزيره کوچکی است در اقيانوس پهناور نيروهای تاريک و ناخودآگاه بشری که نام آن غرايض است. فرويد ضمير آگاه و عقل انسان را در سيطره ی ضمير ناخودآگاه که همان غرايض است میداند. به عبارت ديگر غرايض آن چيزی است که انگيزه های انسان را هدايت می کند و عقل تنها وسيله برای رسيدن به اين انگيزه ها است. چنانگه توماس ها بز فيلسوف قرن 17 انگلستان گفته انسان اسير سوداها و روياهای درونی خويش است. هنرمندان سورئاليست همانند آندره برتون و سالوادوردالی سعی کردند در ساحت ناخودآگاه به کاوش در مورد انگيزه های انسان بپردازند. آنها در کارهای خود سعی در نمايش ضمير ناخودآگاه و نشان دادن وجهی مهم از تمايلات درونی انسان نمودند. در اينجا بايد بيان داشت که عقل ابزاری و عقل محاسبه گر که مورد تاکيد فلاسفه مدرن بوده، از نظر پست مدرن اين ابزار کامل و بدون نقصی نيست و نمی توان با اتکا بر آن انتظار کشف حقيقت، آزادی، آسودگی و رستگاری داشت. اين عقل دارای نواقص و ايرادات عديده ای است و بسياری از مشکلات امروز بشر به لحاظ ناديده گرفتن اين نواقص است. ولی بايد توجه داشمردمت که پست مدرن ها ابزار ديگری به عنوان جايگزين عقل معرفی نمیکنند. آنها عقل مدرن را نقد کرده اند بدون آنکه جايگزين ثابت و مطمئن به جای آن عنوان نمايند. البته از نظر آنها جايگزين مطمئنی وجود ندارد و فقط بايد متوجه لغزش ها و ايرادات بود.
ايدئولوژی:
در تعريف ايدئولوژی بايد گفت:«ايدئولوژی بسته بندی کردن ايده ای برای اهداف مشخص سياسی است. ايدئولوژی نوعی مکتب است که هدفش بسيج مردم برای اهداف سياسی و آرمان های خاص تحت لوای ايده های معين است. ايدئولوژی توجيه اجتماعی باورها و اعتقاداتی است که فرد يا طبقه ای خاص برای حفظ بقای خودش تدوين می کند. ايدئولوژی نظامی ارزش گراست و هر ايدئولوژی مقابل خودش را نفی می کند. ايدئولوژی در تضاد است و تقابل را مطرح می کند. از نظر نيچه، ايدئولوژی فلسفه موميايی شده ای است که پويايی خودش را از دست داده.»
پست مدرنيسم با ايدئولوژی و هر گونه فراروايت مخالف است. اگر «مدرنيسم عصر ايدئولوژی آفرين است» پست مدرنيسم عصر پايان ايدئولوژی و پايان فراروايت ها است. دو ايدئولوژی مهم عصر مدرن يعنی ليبراليسم و کمونيسم و ساير ايدئولوژی های اين دوره همچون فاشيسم ، نازيسم، ناسيوناليسم، سوسياليسم و انترناسيوناليسم همه از نظر فلاسفه پست مدرن مورد انتقاد است. آنها به وجود آمدن جنگ های مختلف، کوره ی آدم سوزی و بالاخص دو جنگ جهانی اول و دوم را به لحاظ وجود همين روايت ها کلان و تقابل بين اين فراروايت ها می دانند.
فرانسوالطوتار می نويسد: « من با ساده کردن بيش از حد پست مدرن را به منزله ی اعتقادی و عدم ايمان به فراروايت ها توصيف می کنم.» لذا پست مدرنيسم معتقد به تکثر و قرائت های مختلف و جامعه کثرت گرا است و هيچ ابر روايت و يا ابر نظريه را مطلق و حلال تمامی مشکلات نمی پندارد . از نظر آنها روايت های کلان بايد جای خود را به روايت خرد بدهد.

ميشل فوکو مورخ و فيلسوف پست مدرن فرانسوی در رد ايدئولوژی و راه حل های کلی و جهانی معتقد است: «مشکلات محلی محتاج راه حل های محلی است» در عصر پست مدرن فراروايت ها ساقط شده اند.
معماری مدرن با اعتقاد راسخ به علم و تکنولوژی و جهانی بودن علم و تکنولوژی پايه گذار سبک بين المللی بود. ولی معماری پست مدرن بهبافت، زمينه و خصوصيات محلی توجه دارد و می توان گفت که سبک محلی آن چيزی است که معماری پست مدرن عرضه می دارد. از نظر معماران اين سبک معماری يک مقوله فرهنگی است و نه تکنيکی و از آنجايی که فرهنگ ها در مناطق مختلف متفاوت است، معماری نيز در هر منطقه متفاوت از ساير مناطق است.
کثرت گرايی:
مدرنيسم هميشه به دنبال وحدت است چه در انديشه و چه در هنر ، ولی پست مدرنيسم کثرتگرا است. از نظر پست مدرن امروز همه چيز مجاز است. جوامع امروزی در غرب عمدتاً جوامع کثرت گرا هستند و در اکثر شهرهای بزرگ نژادها و فرهنگ ها و اقوام مختلف در کنار يکديگر زندگی می کنند. بهترين نمونه ی آن ايالت کاليفرنيا و بالاخص شهر لس آنجلس در اين ايالت است. در لس آنجلس، شهرک چينی ها، تهران جلس، محله ی سياهان ، محله ی ارامنه ، محله ی ژاپنی ها و کره ای ها در کنار محلات سفيد پوست اروپايی تبار قرار دارند. ساکنان و مهاجران اين شهر هر روز با گوناگونی های مختلف فرهنگی ، نژادی ، زبانی ، مذهبی ، اعتقادی و هنری مواجه هستند. اين موضوع شامل معماری اين شهر نيز می شود.
در جوامع سنتی اکثر مردم در بستر فرهنگی واحد و مستقلی به سر می برند. افراد هر جامعه می توانستند فارغ و بی اعتنا به جوامع بیگانه زندگی کنند، ولی در حال حاضر «عصری شروع شده که در آن همه ما داريم به دنيای واقعيت های متنوع و متکثر عادت می کنيم. همه ما در حال خارج شده از حصارهای امنيتی قبايل، سنت ها، اديان و جهان بينی های خود و وارد شدن به تمدنی جهانی هستيم که به گونه ای کاملاً فراگير و خيره کننده کثرت گراوپلوراليستی است. به عبارتی همان گونه که چارلز جنکزبيان نموده عصر پست مدرن، عصر انتخاب های بيشمار و فزاينده است.
يکی از اساسی ترين مضامين مبحث پسامدرن حول واقعيت يا فقدان واقعيت يا چند گانگی واقعيت می چرخد هيچ انگاری مفهومی نيچه يی است که با اين معنای سيال و بی ثبات از واقعيت رابطه ی تنگاتنگی دارد. نيچه تاکيد می کند که نظام های به اصطلاح عقانی در واقع نظام های قانع سازی هستند . بدين سان نيچه نقاب از چهره ی ادعاهای کشف حقيقت بر می دارد و نشان می دهد که اين ادعاها همان چيزهايی هستند که او آن را خواست قدرت می نامد. آنان که چنين ادعاهايی دارند ، خود را بالاتر از کسانی قرار می دهند که اين ادعاها برای آنان طرح شده است و بدين سان بر آنان مسلط می شوند. از اصول محوری دو نظريه ی فلسفی ديکانستراکشن و فولدينگ – که از زير مجموعه های بينش پست مدرن محسوب می شوند. همين موضوع کثرت گرايی چند گانگی واقعيت و قرائتهای مختلف است. معماران اين دو سبک در طرح ها و ساختمان های خود ايده ی چند معنايی و کثرت گرايی را به صورت کالبدی نشان می دهند.
تاريخ:
ديدگاه مدرنيسم و پست مدرنيسم نسبت به تاريخ نيز دو ديدگاه کاملاً متفاوت و متضاد است. مدرنيست ها تاريخ را به صورت خطی و معلول ها را به دليل وجود علت ها می دانند و برای هر علتی در تاريخ، به دنبال معلول آن هستند.
چنانچه داريوش آشوری می نويسد:
توضيح علی مسائل، از جمله مسائل تاريخی تنها در بستر ذهنيت مدرن ممکن است.
کارل مارکس فيلسوف قرن نوزده آلمان و بنيانگذار سوسياليسم علمی و يکی از مناديان مدرنيته روند تحولات در تاريخ را به صورت مبارزه طبقاتی بين طبقات فرودست و فرادست عنوان می کند. از نظر وی اين مبارزه همواره در طی تاريخ و جوامع مختلف وجود داشته است. در جامعه برده داری بين برده و مالک در جامعه فئودالی بين دهقان و صاحب زمين و در جامعه سرمايه داری بين پرولتاريا (کارگر صنعتی) و بورژوازی (سرمايه دار) اين کشمکش و جدل برای کسب منافع طبقاتی برقرار بوده است. وی با استفاده از نظريه ی هگل در مورد نهاد (تز) و بر نهاد (آنتی تز) معقتد است که طبقه سرمايه دار (نهاد) مجبور است که (بر نهاد) خود يعنی طبقه پرولتاريا را در نظام اقتصادی و توليدی سرمايه داری پرورش دهد. از تقابل اجتناب ناپذير اين دو بورژوازی و پرولتاريا – جامعه ی سوسياليستی که سنتز اين تقابل است. پديد خواهد آمد. نهايتاً جامعه ی سوسياليستی در روند تکامل خود به جامعه ی بی طبقه کمونيستی منتهی خواهد شد. ولی در مقابل اين نظريه ميشل فوکو در کتاب باستان شناسی دانش 1969 چنين می نويسد: بر خلاف نظر مورخين گذشته که با جست و جوی گرايش ها و فرايندها و ساختارهای بنيادی و پايدار تاريخ می خواستند وجود نوعی تداوم و پيوستگی را در تاريخ نشان دهند تاريخ دستخوش گرايش ها و جريانات متداخل و متقاطعی است که نمی توان آنها را تابع يک طرح خطی يا قانون واحد دانست. در تاريخ هيچ اصل و مفهوم مرکزی وجود ندارد که بر تمام پديده ها وحدت و کليت بخشد. از نظر پست مدرن «تاريخ مجموعه ای از گسست ها است.»
رسانه ها:
به عقيده ی متفکران پست مدرن، يکی از مشخصات بارز جوامع پيشرفته، سيطره رسانه ها مانند مطبوعات، راديو، تلويزيون و اينترنت بر وجوه مختلف زندگی است. امروزه در جوامع غربی وقايع و هنجارها از طريق رسانه ها به اطلاع مردم می رسد و زندگی آنها را شکل می دهد. ژان بودريار، فيلسوف پست مدرن و معاصر فرانسوی معتقد است که »رسانه ها در جهت دادن ذهن توده ها نقش اساسی دارند.»
«قدرت رسانه های گروهی و فرهنگ عامه بر تمام ديگر اشکال روابط اجتماعی حاکم بوده و آنها را شکل می دهد. عقيده اين است که نشانه های فرهنگی عامه و تصاوير و ايماژهای رسانه ای به گونه ای فزاينده بر دريافت ما از واقعيت و نحوه توصيف و تعريف ما از خودمان و از دنيای پيرامونمان سيطره می يابند... جامعه از نظر رسانه ها اشباع شده ... اکنون واقعيت را تنها می توان از روی باز تاب ها و انعکاس سطحی اين آينه (رسانه ها) توصيف کرد. جامعه به گونه ای فزاينده در دل رسانه های گروهی محو و مستحيل شده است... تنها رسانه ها می توانند احساس و برداشت ما از واقعيت را شکل دهند.. اين آينه اکنون تنها واقعيتی است که در اختيار داريم. اهميت رسانه ها در اين جوامع به صورتی است که «98% منازل در بريتانيای امروز دارای دستگاه تلويزيون هستند. در حالی که تقريباً دو سوم آنها دارای دستگاه ويدئويی هستند. (گاردين، 20 دسامبر 1991) و به طور متوسط در سال 1992 هر عضو جامعه بيش از 26 ساعت در هفته به تماشای تلويزيون پرداخته اند.»
نقش رسانه ها در جهان پست مدرن به گونه ای است که مرز بين واقعيت و غير واقعيت مخدوش شده و همه چيز به صورت واقعيت مجازی در آمده است. از قدم زدن در کاخ های باستانی در کاميپوتر، تا رفتن به کرات ديگر و ملاحظه زندگی وامع در آن کرات بر روی پرداه نقره ای سينما تا انجام عمل جراحی از راه دور به کمک اينترنت، همه و همه تصاوير مجازی است که مرز بين آنها و واقعيت مبهم و نامشخص است.عصر رسانه ها حد و مرزهای فرهنگی را برداشته است. در هر زمانی، هر فردی، در هر نقطه ای از اين جهان می تواند از طريق کانال های متعدد تلويزيون و اينترنت با فرهنگ ها و روايت های بسيار متنوع و متضاد روبه رو شود. عصر رسانه ها جهان متکثر پست مدرن را بسيار کوچک کرده و به صورت يک دهکده ی جهانی در آورده است. «اين ايده که واقعيت در حال تلاشی و تبديل شدن به تصاوير است، ايده مشترک گفتمان پسامدرن است. در جهان فرا واقعيت بودريار، زندگی در حال محو شدن در تلويزيون است. به عقيده بودريار «تلويزيون جهان است» و وی تاکيد می کند «ما اکنون فقط با وانموده ها سرو کار داريم.
پست مدرن ها معتقدند که آگاهی افراد از جهان کنونی و دسترسی به آن عمدتاً از طريقرسانه ها و بالاخص تلويزيون است. اين رسانه ها نه تنها منعکس کننده ی واقعيات هستند. بلکه شکل دهنده ی آنها نيز می باشند و بسياری از هنجارها از طريق تلويزيون به جامعه منتقل می شود. «تکنولوژی جديد اطلاعات و ارتباطات، اگر چه به خودی خود نه جامعه ی پسا صنعتی و نه جامعه پسامدرن را به ارمغان می آورند. چه رسد به اميد به حل بحران های معاصر – ليکن در دگرگونی های معاصر جهان عميقاً دخيل اند.»
اين رسانه ها هستند که می توانند تعيين کنند چه اخبار و وقايعی حائز اهميت جهانی است و چه مسائی حاشيه ای و جانبی می باشد. واقعه ی سه شنبه 11 سپتامبر در آمريکا و منهدم شدن دو برج مرکز تجارت جهانی و ساختمان پنتاگون از طريق رسانه ها تا مدت ها به صورت خبر اول به سراسر جهان ارسال می شد. ميزان رونق بازار بورس، معاملات، جهانگردی، اميد به آينده و ميزان بيکاری و بسياری مسائل ديگر در نقاط مختلف جهان متکی به اين خبر اول بود.
جامعه ی مصرفی يکی ديگر از خصوصيات و ويژگی های مهم عصر پست مدرن است. بدون وجود رسانه ها، مصرف گرايی و ميل به مصرف فزون تر ناممکن خواهد بود. «همه چيز کالا میشود و اين فرايند با تبليغات تلويزيونی پيوسته تقويت می گردد... ما در فرهنگ های مصرفی زندگی می کنيم ... تلويزيون و فرهنگ مصرفی به يکديگر تعلق دارند، هر چند اشتباه است که برای اولی جايگاه صرفاً علی قائل شويم. آنها از جنگ جهانی دوم به بعد در همزيستی با يکديگر رشد کرده اند. همان گونه که بودريار می گويد پسامدرن آنگاه از مدرن جدا می شود که توليد تقاضا – برای مصرف – محور قرار می گيرد. تمام کار تلويزيون، توليد نياز و خواسته ها، بسيج اميال و تخيلات و سياست جولان خيال است.» بدون مصرف چرخ های نظام و جهان پست مدرن از حرکت باز می ايستد پس از وقايع یازده سپتامبر در آمريکا، مجدداً اين رسانه ها بودند که مردم را در آمريکا و اروپا در جهت کنار گذاشتن غمگساری و مصرف هر چه بيشتر تشويق نمودند.
زبان:
از نظر فلاسفه و متفکران پست مدرن زبان نقش اساسی و تعيين کننده در طرز تفکر و نوع انديشه انسان دارد. مارتين هايدگر (1976 - 1889) فيلسوف آلمانی که جزو فلاسفه ی پست مدرن محسوب می شود، معتقد است: «انسان در زبان زندگی می کند و همچون زبان است .هستی ما زبان گونه است و ما فقط در زبان زندگی می کنيم. حضور ما در اين جهان به زبان وابسته است. برای ما در هر لحظه اموری چون زبان دلالت و معنا مطرح می شود انسان و معنا در مکالمه زنده اند. انسان مکالمه است ... انسان تا زمانی که حرف میزند انسان است.. زبان نزديک ترين همسايه انسان است. ليوتار معتقد است« هيچ رويدادی خارج و مستقل از زبان وجود ندارد» ليوتار با تکيه بر زبان می گويد که ما همه با بازی زبانی محلی خودمان سرو کار داريم بازی هايی که بسته به اينکه کجا هستيم اداره، کليسا، ورزشگاه يا ميخانه، با يکديگر فرق می کنند. آنچه می دانيم فقط در محلی که به سر می بريم اعتبار دارد.
لودويگ ويتگنشتاين يکی ديگر از فيلسوفان صاحب نام پست مدرن در مورد زبان معتقد است:
هر نوع استفاده از واژه ها قواعد خاص خود را دارد و از اين نظر استفاده از زبان ها با بازی قابل مقايسه است که هر بازی برای خود قواعد خاص دارد. ليوتار در کتاب خود به نام وضعيت پست مدرن، گزارشی در مورد دانش منظور ويتگنشتاين از بازی زبانی را اين طور بيان می کند:« هر يک از رده های مختلف پاره گفته را میتوان بر حسب قواعد مشخص کننده خواص آنها و موارد استفاده ای که از آنها می توان به عمل آورد تعريف نمود. دقيقاً به همان شيوه ای که بازی شطرنج به کمک مجموعه ای از قواعد تعيين کننده خواص هر يک از مهره ها تعريف می شود. به عبارت ديگر شيوه ی مناسب برای حرکت دادن مهره های شطرنج.
لذا بايد بيان داشت که هر يک از بازی های زبانی دارای قواعد و اصول معينی است که در شرايط مکانی و اجتماعی خاص مورد استفاده قرار می گيرد. در مورد رابطه ی زبان با واقعيت و نقش آن در شکل دهی هنجارهای جامعه و افراد آن استينار کوال می نويسد:«زبان و شناخت از واقعيت کپی برداری نمی کند، بلکه زبان واقعيت را می سازد. هر زبان به شيوه ای خاص خود جنبه های ويژه ای از واقعيت را می سازد در تفکر پست مدرن کانون توجه معطوف ساختار اجتماعی و زبان شناختی واقعيت است، معطوف تفسير ، بازگويی و استدلال درباره ی معنای جهان هستی است.»
تکنولوژی:
همان گونه که در قسمت های قبل عنوان شد ، تاکيد بر علم و تکنولوژی همواره از شاخصههای اصلی مدرنيسم بوده است. معماری مدرن نيز به تبع آن همواره تاکيد بر اهميت تکنولوژی در عصر حاضر داشته است. شعارهای معماران مدرن از همان آغاز شکل گيری اين سبک معماری تاکيدی بر اين مدعاست چنانچه لويی ساليوان شعار فرم تابع عملکرد ، آدولف لوس شعار تزئينات جنايت است و کوربوزيه شعار خانه ماشينی است برای زندگی را مطرح کردند. ولی همان گونه که در فصول قبل عنوان شد، احتمالاً اين گفته ی ميس ونده رو از همه موارد ديگر گوياتر و فراگيرتر است: »اگر ما موفق شويم که صنعت را جلو ببريم ، تمام مسائل اقتصادی، اجتماعی ، تکنولوژيک و هنری حل خواهد شد. اگر چه پست مدرنيسم اهميت تکنولوژی را نفی نمی کند و عصر تکنولوژی پيشرفته از خصيصههای بارز عصر پست مدرن محسوب می شود، ولی نگرش پست مدرن ها به تکنولوژی بسيار متفاوت از آن چيزی است که مدرنيسم باور دارد.
مارتين هايدگر در سال 1954 مقاله ای به نام «پرسش از تکنولوژی» چاپ کرد در اين مقاله وی بيان کرد که در بينش غرب، از زمان ارسطو، تکنولوژی (ريشه آن در زبان يونانی تحنه Techne به معنی هنر و صناعت است) به صورت ابزار، آلت و خنثی تلقی می شده است. «از نظر هايدگر تعريف ابزاری از تکنولوژی هر چند درست است اما ناقص است . نگاه ابزاری به تکنولوژی به صورت حجابی بر ماهيت تکنولوژی است.بدين لحاظ انسان از ماهيت تکنولوژی غافل خواهد بود. تا زمانی که تکنولوژی را به عنوان ابزار در نظر گيريم، اسير خواست سلطه بر آن باقی می مانيم و در نتيجه بی خبر از ماهيت تکنولوژی پيش می رانيم. از نظر هايدگر تکنولوژی خصوصيت تعرضی دارد، تعرض به طبيعت و تغيير دادن آن تکنولوژی به طبيعت به صورت منبع مواد خام و انرژی نگاه می کند و خواستار تغيير شکل آن به نظمدر آوردن آن و مورد استفاده قرار دادن آن است. لذا در اين جا تکنولوژی فاعل و طبيعت مفعول است . تکنولوژی در جهت ضديت با طبيعت است.
همچنان که تکنولوژی باعث تغيير شکل طبيعت می شود، باعث تغيير شکل رفتار و انگيزه در انسان و جامعه نيز می گردد. انسان مدرن انسان تکنولوژيک است. رفتارها و انگيزه های انسان مدرن متفاوت با انسان ما قبل آن است، از آنجايی که ماهيت تکنولوژی تعرضی است، لذا انسان مدرن يا انسان تکنولوژيک مسخر تکنولوژی است.
هايدگر ماهيت تکنولوژی را گشتل (Gheshtel) می نامد. گشتل در زبان آلمانی به معنای قاب دور عکس ، قفسه ی کتاب، خاکريز در جنگ، سد و چارچوب است. از نظر هايدگر، گشتليعنی ماهيت تکنولوژی، ماهيتی که خصوصيت تعرضی نسبت به انسان دارد و انسان در چارچوب آن قرار می گيرد. به عقيده ی هايدگر «ماهيت تکنولوژی آن قدر هم تابع انسان نيست. بلکه موجودی مستقل است. ما هيچ وقت بر گشتل سوار نمی شويم، تقدير آن را نمیتوان دگرگون کرد. دانشمندان فقط دامنه گشتل را گسترش می دهند. پست مدرن هم نمیتواند از گشتل خارج شود. پست مدرن يک ديدگاه نسبت به گشتل است که می گويد نبايد عاشق تکنولوژی بود.
هايدگر مخالف تکنولوژی نيست و برای انسان عصر حاضر امکان گريزی از آن را پيش بينی نمی کند. «تکنولوژی سرنوشت عصر ماست، و البته منظور از سرنوشت چيزی نيست مگر ناگزير بودن مسير تغيير ناپذير». منتها هايدگر بر اين باور است که بايد ماهيت تکنولوژی را شناخت و نسبت به آن دقيق تر برخورد کرد. وی راه حل را در هنر قبل از مدرن و دنيای شعر و شاعری می بيند، دنيايی که در جهت همنوايی با طبيعت بوده است.
برگرفته از کتاب : مبانی و مفاهیم در معماری معاصر غرب نوشته ی دکتر وحید قبادیان