گستردگی معماری به عنوان یکی از اولین پیامدها و نیازهای زندگی و در نهایت شکل گیری جامعه، مجموعه ای قابل تأمل را به پژوهشگران ارائه می دهد که به واسطه همه گیری بدون استثناء آن در همه تمدن ها، امکان مطالعات تطبیقی و قیاسی در آن از هر منبع دیگری شدنی تر و ساده تر است.

باستان شناسان گاهی از بزرگی تناسب تعداد قبرها و بقایای تدفینی یک تمدن و یا درک نوعی تعجیل در شیوه خاکسپاری و یا کیفیت گورهای عوام و خواص یک جامعه تاریخی، به حدس و گمانی نزدیک به یقین، وقوع فراگیر حادثه ای مرگ آفرین را در مقطعی از تاریخ و زمان در می یابند. پیشامدهایی همچون جنگ، قتل عام، شیوع بیماری های مهلک و… . حتی اطلاعاتی نیز از سطح زندگی و میزان رفاه این مردم به دست می آورند. در مواردی خاص هم ممکن است با بررسی بقایایی همچون اسکلت ها به نشانه هایی از نارسائی های جسمی اپیدمی و یا اقدامات پزشکی مشترکی (مثل جراحی های جمجه، شکسته بندی ها و امور ترمیمی دندان) برخورد نمایند.
اما گذشته از سلامت جسمی تک تک افراد یک مجموعه انسانی و یا چگونگی تأمین مایحتاج اولیه برای ادامه حیات فیزیکی و بدنی، میزان و کیفیت سلامت جمعی و یا سلامت اخلاقی، روانی و تعادل روحی و اجتماعی و کیفیت ماندگاری معنوی یک جامعه را هم می توان به گونه ای مطمئن و با تکیه بر معیاری قابل اعتنا دریافت؟
بی تردید این سئوال و دغدغه ای است که ذهن علاقه مندان تاریخ، اخلاق، روانشناسی، علوم اجتماعی و… را سخت مشغول کرده و روز به روز ـ با ارتقاء دگرآگاهی منتهی به خودآگاهی و تغییر نگرش های انسانی ـ این حساسیت افزایش پیدا می کند. تا جایی که با تأکید باید گفت؛ گذر به آینده ای افتخارآمیز جز با پاسخی شایسته به این مهم میسر نخواهد شد.
رجوع به آراء مورخین و نویسنده های محلی و هم عصر عمدتا” ناکافی و چه بسا مغایر اصول علمی تحقیق است. چرا که تاریخ [مکتوب] گاه فراموشکار، مصلحت اندیش و یاوه گوست. پیداست که معیار و داده های مستند و غیرقابل انکار اولیه برای دستیابی به این دانش، همان بازمانده های ملموس و قابل سنجش، مقایسه و اندازه گیری در حیطه کمی و کیفی از جوامع مورد نظر یا نمونه خواهند بود. برای حصول نتایج نزدیک به حقیقت، این بقایا و منابع مطالعاتی باید حائز ویژگی هایی باشند. از جمله؛
ـ حقیقی و واقعی و دور از بافته های ذهنی و تصورات انحراف پذیر و خرافی باشند.
ـ بی هیچ ابهامی متعلق به جغرافیای تاریخی، انسانی و طبیعی جامعه مورد نظر باشند.
ـ از نظر گستردگی، حجم و تنوع برای استخراج اطلاعات کافی باشند.
نویسنده : سعید فلاح فر
ـ نشان دهنده عزم، تلاش، دخالت، سلیقه و عملکرد اجتماعی و عمومی (در مقابل فردگرایی های منفک از جامعه و یا تولیدات حاصل از عزلت نشینی) زمان خود باشند.
ـ گویا و واگویای انعطاف پذیر و بلافصل در تغییرات اجتماعی (سیاسی، علمی، اقتصادی، زیبائی شناسی، امنیتی و…) بوده و ذاتا” نسبت به اتفاقات روز واکنش پذیر و انعکاسی باشند.
ـ …
شاید ـ بدون نیاز به ادای هیچ نوع استدلالی ـ بتوان مدعی شد که یکی از پدیده های منطبق با این ویژگی ها، همانا هنر و به طور اخص هنر معماری و شهرسازی است. برون گرایی (به مفهوم تعامل همه جانبه با شاخصه های دیگر زیستی) و گستردگی معماری به عنوان یکی از اولین پیامدها و نیازهای زندگی و در نهایت شکل گیری جامعه، مجموعه ای قابل تأمل را به پژوهشگران ارائه می دهد که به واسطه همه گیری بدون استثناء آن در همه تمدن ها، امکان مطالعات تطبیقی و قیاسی در آن از هر منبع دیگری شدنی تر و ساده تر است.

« معماری » چه در مقیاس کوچک آن در نقش یک سرپناه خانوادگی و چه در مقیاس بزرگتری در حدود بناهای عام المنفعه و ابنیه عمومی مثل بازارها و ارگ های حکومتی تا مقیاس کلان شهرسازی، آئینه تمام نمای مجموع و برایند سلیقه سازندگان و کاربران آن است. طراحی یک بنا حتی اگر در گوشه ای خلوت انجام شود، باز هم چگونگی نیاز و سلیقه عمومی و افرادی که با آن تماس خواهند داشت را به طراح و معمار انتقال می دهد و در طول عملیات اجرایی با جامعه درگیر خود همنفس می شود. مردم در مقابل کیفیت یک بنای حکومتی و یا اثری سفارشی از گروهی خاص هم عکس العمل های تأثیرگذار نشان می دهند و یا متأثر از ویژگی های روانی جمعی سکوت می کنند. تأیید و اعراض می کنند و یا منفعل و بی انگیزه می گذرند.
با آنچه گذشت در کلامی کوتاه می توان گفت: «شهر، المان ها و بناهای شهری و معماری معرف شخصیت مردمی است که با آن و در آن زندگی می کنند. جامعه و حکومت های سالم ـ به عنوان متولیان اقتصادی و سیاسی معماری و اصلی ترین سفارش دهنده ها ـ بناها و شهرهای سالم و زیبا می سازند و از جوامع بیمار، منحط، سرگردان و… آثار معماری خفیف و رقت انگیز به جا می ماند.»
پس اگر وارد شهری ـ چه در یک جغرافیای جدید و چه در یک تاریخ متفاوت و متقدم ـ شدید، به هیئت شهر و معماری آن نگاه کنید تا میزان سلامت روانی شهروندانش را به تمام دریابید. معماری روشن و عمیق، بی گمان از آن چیره دستانی صادق و متفکر است همچنان که ساخته های دروغ گویان، طرحی فریبنده و بی محتوا خواهد بود. کوچه های آرام و آراسته را مردمان فرهیخته، ریشه دار، پاکیزه و آرام می سازند و بی سامانی تنها از عهده دستان نابه سامان مردمان عجول، خودخواه و فریب خورده ساخته است. مردان باری به هر جهت، نه حرمت رفتگان را در شهر پاس می دارند و نه درخور فردا خانه و شهر خویش را می سازند. بی هیچ خودفریبی و تزویر؛ آنجا که معماری سازگاری چندانی با افراد کم توان شهر ندارد، به قانون جنگل نزدیک تر است و هرآنجا و هرگاه که حتی کوچکترین اجزاء مبلمان شهری آن هم ـ با چشم نوازی و زیبائی ـ به یاری شهروندان می آید، انسانیت را ساده تر می توان دید. جامعه ای با میانگین بالای هوشمندی و منطق، در طول حیات خود بناها و شهری می سازد و از آن نگهداری می کند که پاسخگوی نیازهای انسانی بوده و در تمام جهات مبتنی بر اصولی معقول و قابل دفاع است. در حالی که شهر سودجویان کوته بین و بدون تعلقات اخلاقی، موقت و تهی است. ایمان و احساس نیاز به جاودانگی، معماری جاودانه می سازد. حال آن که خودباختگی و کاهلی ـ به عکس خودباوری، اعتماد به نفس، سخت کوشی و خلاقیت ـ به آثاری پریشان و آزاردهنده، التقاطی، تقلیدی و بی هویت منتهی می شود.
در نگاهی دقیق تر؛ شهر را شهروندان می سازند و در تقابلی ناگزیر شهروندان از شهر تأثیر می گیرند. در فضایی از معماری فاخر ـ که احساسات ملی، مذهبی و اخلاقی را در هر اندیشه سالمی به جوشش می اندازد و پیوستگی عاطفی و هویت فردی و تاریخی را زنده می کند ـ چگونه می توان به دروغ، خیانت و حق کشی فکر کرد؟! در تماس با اثری سرشار از تناسب و زیبائی چگونه می توان آیا جز در فراغ و جذبه های محبت و همنوع دوستی بود و دل به سرشتی پاک نبست؟! آنگاه که از کنار اثری جاودانه می گذریم، چگونه نیک و بد نام ها را فراموش کنیم و فردا را؟! جز با تکیه بر ستونی بلند، سترگ و مطمئن از تاریخ و گذشته، چگونه می توان تنهائی ـ این بیماری شوم و ساری قرن ـ را درمان کرد؟!
ما حاصل [شهر و] معماری خویشیم همچنان که معماری [و کالبد شهر] حاصل اندیشه و نگاه ماست.