«کاخ سنگ سیاه»، در تمامی درازای زمستان ۱۳۵۶ کاوش و باز سازی شد. یافته های آن به «مرکز باستان شناسی ایران» آن هنگام – که یک اداره ی پژوهشی توانمند، با مدیریت آگاه و هوشمند آقایدکتر سیروس باقرزاده بود - سپرده شد. کتاب آن نیز نوشته شد که سالیانی چند در بایگانی سازمان نوپای میراث فرهنگی خاک خورد و پس از آن گم و گور شد. اما سرنوشت خود کاخ دردناک*تر از همه ی این*ها بود چه، چند سالی پس از انقلاب تنی چند از تهران و بوشهر-که کسی را یارای برابری با آن*ها نبود- با همداستانی یک بومی بانفوذ برازجانی به نام «غ.ر.آ» ــ که به انگیزه ی فشارهای وجدانی چندی پیش بر اثر سکته درگذشت ــ کاخ و آن*چه را که کاوش شده بود، از ریشه تا ژرفای بیش از یک متر با لودر یک*سره ویران کردند، سنگ*هایش را به*گوشه*ای افکندند و آن*چه را که در دل خاک داشت، دزدیدند و به*جای همه ی آن آثار نخل کاشتند! امروز هنوز پس از بیست سال این کاخ ویران است و هر از چندگاه بومی *ها و روستاییان دور و نزدیک از بازمانده ی سنگ*ها*ی آبگینه*گون آن برای پله، سنگ گور و آب*بند جوی سود می*برند. گویی سرنوشت سیاه «کاخ سنگ سیاه» جز همین چند صفحه و یک دو عکس که چاپ می*شود، بیش نبوده و نیست.
بی هیچ گمان، هیچ ملتی جز ایرانیان اینگونه خودشان و تاریخ شان را نابود نمی کنند و این نیز یکی از شگفتی های مردمان این خاک است که پاسخی برای آن نیست!
بقایای کاخ سنگ سیاه و نخل های کاشته شده
«کاخ سنگ سیاه» کجاست؟
«کاخ سنگ سیاه»، تقریبا ًدر شست و چند کیلومتری شمال خاوری بندر بوشهر و یک*سد و ده کیلومتری جنوب باختری کازرون، بر سر راه اسفالت شیراز به بوشهر، درشهرستان دشتستان به مرکزیت برازجان جای دارد. برازجان را بخش*هایی است چون سعدآباد، شبان کاره، دالکی، دورودگاه و ... و ...
سراسر سوی خاورین برازجان رشته کوه*های «گیسکان یا گیسکون (بر وزن بیستون)» کشیده شده و پرآب*ترین رودخانه ی همیشگی و چهار فصل آن «دالکی» (مادرک؟ / مادر کوچک؟) نخلستان*های سبز آن را آبیاری می*کند. کم*تر از یک سده ی پیش، برازجان روستایی کوچک بیش نبود، اما از آن*جا که بر سر راه شیراز به بوشهر جای داشت، به*تندی و بی *رویه گسترش یافت و جز بومی *ها مردمانی دیگر از شهرهای دور و نزدیک و حتا افغان*ها و اعراب را هم پذیرا گشت؛ آن*گونه که امروز از جوشش این هفتاد و دو ملت، شهرستانی است بزرگ، بدون بافت روستایی کهن یا شهری نوین و چونان بیشتر روستاهای ایران که یک*باره قد می*کشند و بزرگ می*شوند، بدون کم*ترین هویت معماری.
به*تقریب در ۱۰-۱۲ کیلومتری شمال باختری برازجان، پس از گذر از رودخانه*ی دالکی و بر بلندی *های رسوبی همین رودخانه، در نزدیکی روستای «جتوط یا جتل» (بخش سعدآباد / ۵۱ درجه و ۹ دقیقه* درازای جغرافیایی و ۲۹ درجه و ۲۱ دقیقه* پهنای جغرافیایی) محوطه ی باستانی سنگ سیاه جای دارد؛ یا بهتر است گفته شود جای داشت!
در واپسین ماه*های زمستان ۱۳۵۶ و نیمه ی بهار ۱۳۵۷ نگارنده به کاوش این محوطه و کاخ «بردک سیاه» (در روستای دورودگاه) و هم*چنین بررسی *های پراکنده*ای برای شناسایی دیگر کاخ*های هخامنشی در دشستان پرداختم که جز کاوش «کاخ سنگ سیاه» (در یک فصل)، «کاخ بردک سیاه» (در دو فصل)، به بیش از بیست و چند محوطه و کاخ از دوره ی هخامنشی دست یافتم که این نوشتار نیز چکیده ای است از کتاب چاپ نشده ی « کاوش های باستان شناختی در کاخ سنگ سیاه».
«کاخ سنگ سیاه» در رویه*ای گسترده جای داشت که امروزه بیش از ۹۰ درسد آن به*گونه ی جبران ناپذیری ویران و چون کف*دست یک*سان شده و آن*چه بر جای است، نشانه*هایی پراکنده و دور از یکدیگر و جداافتاده ای است که پیوند بافت رازی *گری (معماری) و فرهنگی آن*ها به دشواری میسور است. اما پیش از انقلاب که نخستین کلنگ*ها روی آن زده شد، فراگردی از کاخ*های دوران هخامنشیان بود که تنها بخشی از یک کاخ کاوش شد و دیگر تالارها، سرسراها و کاخ*های چسبیده و در پیوند با بافت رازی *گری آن را به امید سال ها و فصول دیگر کاوش گذاشتیم که هرگز به آن نرسیدیم. امیدی بیهوده و سرابی در بیابان برهوت خدا ...
آن*چه از نخستین، تنها و واپسین فصل کاوش این کاخ دستگیرمان شد، در بر گیرنده ی یک تالار گسترده ی میانی و چهار ایوان در چهار سوی آن است. تالار میانی با چهار درگاه ــ که گذرگاه هر یک از سنگ*های آهکی سیاه رنگ است و چون آبگینه آن*ها را تراشیده*اند ــ پیوند دارد. از این روی، در نخستین نگرش«کاخ سنگ سیاه» به*درستی برابر با کاخ بارعام کوروش بزرگ است و در ویژگی *های یک*سان این دو سازه ی هخامنشی کم*ترین دوگانگی یا ناهماهنگی دیده نمی*شود.