دعای آخر هفته سال برای پسرخاله عزیزم...
با سلام به همه همکاران محترم سایت...
در سختی هایی بدنیا آمدم که الان تنها حسی که میتونم بکنم آرامش هست... یادمه موقعی که خواستم در مبارزات رینگی برم روی رینگ،میترسیدم،مربی به من گفت سعید تو قبلا دماغت شکسته،دیگه حسی نمیکنی...
حالا فهمیدم اینقدر حس سختیها و شکستیها خوردم فقط میتونم بگویم همه چی برایم آسونه...
بدی دیدم،خوبی دیدم،شکست خوردم،پیروز شدم ولی باز هم شکرت خدایا...
خب میخواهم به اصل مطلب خدمت همکاران عزیز برسونم:
چندیست که حضورم کم شده و دلیل بر این است که متاسفانه پسرخالم بدلیل بیماری ناعلاج تومور مغزی به حالت کما رفته است...
چندیست که در هجده سال تلاش کرد... آخرش با موفقیت بابت تلاشش دکتر شد...
چندیست که پانزده سال تحمل کرد... آخرش متاسفانه تنش را از دست داد...
سخت است که دیروز کنار ما نشسته بود و داشتیم میخندیدیم و شوخی میکردیم و گریه میکردیم... حالا من اون رو روی تختی ببینم که حتی تصورشم نمیکردم به اونروز رسید که پسرخاله عزیزم در کماست...
سخت است که برای ما... که فرق نمیکند جوان هست، ولی امید داشت....
سخت است دکتر به ما بگوید... بگوید متاسفیم...
از همه ی همکاران عزیز خواهشمندم حتما دعا کنید... :12:
فقط میتونم با زبان محلی بگم: آرش جیان خدا آگادارت بی...