آنچه آدمی را در یك نگاه اجمالی ،هویت می بخشد لباس اوست و آنچه كه بنایی را از دیگری جدا می كند نمای اوست و این همان تعریف هویت است .
بحث نماسازی درساختمان وساخت بدنه شهری نیز یك بحث هویتی و فرهنگی است ، در نماهای شهری ما معمولا به هم ریختگی هایی مشاهده می شود كه بیشتر ناشی از تقلید های كوركورانه ازسبك های معماری است. استفاده بی رویه و نابه جا از یكی ازمصالح در یك دوره زمانی باعث از بین رفتن و بی ارزش شدن آن مصالح می شود كه متأسفانه دربدنه های شهری خود بسیار با این پدیده روبه رو هستیم مگر نه این كه معماری هرعصری بیانگرتفكرو اندیشه حاكم برآن دوره است ،پس درآن صورت می توان گفت كه سیمای هر بنا نیز بیان كننده تفكرصاحب آن است .
امروزه تأثیرمناظربا توجه به ارتباط تنگا تنگی كه میان افراد و اطرافشان وجود دارد بیش از هر زمان دیگری قابل توجه است و می تواند به شكل محسوس و یا نا محسوس سبب بروزرفتارهای اجتماعی گوناگونی گردد و گاهی این تأثیر تا جایی است كه باعث صعود قیمت های برخی مناطق و ارجحیت آن ها نسبت به مناطق دیگرمی گردد و متأسفانه با وجود توجه روزافزون به مسأله پوشش بنا و نقش مهمی كه می تواند در بهبود شرایط معماری روزگارما داشته باشد درمعماری معاصركشورما هنوزتوجهی درخور و مناسب به آن نشده است .
اغلب دست اندركاران صنعت ساختمان ،پوشش ساختمان را لایه ای جدا در نظرمی گیرند كه فقط وظیفه زیبا ساختن بناها و نشان دادن منزلت اجتماعی صاحبانشان را برعهده دارند و دراثباتاین امرهمین بس كه قوانین كنترل پیش آمدگی بناخط آسمان و كنترل همسطح بودن بناهایمجاور است درحالی كه مثلا درروسیه هرساختمانی كه قرار است ساخته شود قبلا ماكت آن تهیه می شود و در هرصورت با همخوانی با بدنه شهری مجوزساخت می گیرد . شاید خالی ازلطف نباشد كه با جزئیات و تأثیراتی كه نماها درمقیاس كوچك ولی با اثر بخشی فراوان به جای می گذارند بحث را ادامه دهیم ؛ زمانی كه به یك ساختمان نگاه می كنیم انتظار همگنی خاصی كه ازابتدا تا انتها رفته است را داریم واگربه چنین امری توجه شده باشد ما شاهد یك كمپوزوسیون خوش تركیب قطعا خواهیم بود .در واقع نما باید به شكلی طراحی گردد كه خاص چند طبقه از قبل طراحی شده و موقعیت آن باشد نه به شكلی كه اگر قبلا قراربود به طبقات قبلی ، طبقه های جدیدی اضافه گردد تغییری در طراحی نما نتوان انجام داد و همین نما را تا بالا یكسره ادامه داد بلكه بالعكس و كاملا ارزیابی شده به نما و كل مجموعه می بایستی نگریست و در یك نتیجه این كه نما باید ابتدا و انتهایش درطراحی كاملا مجزا و مشخص به چشم بخورد وختم آن در ظاهرساختمان معین باشد .
پوشش ساختمان درحد فاصل یك فضای بازو یك فضای بسته یا نیمه باز قرارمی گیرد . بدنه ای كه ازیك طرف فضای بازوازطرف دیگر فضای بسته را تعریف می كند. به قول پیانو معماری هنری مملو ازتضاد است . تضاد میان انضباط وآزادی ،تكنولوژی و محیط زیست ،مدرنیسم و سنت و پوشش معماری به عنوان یكی ازاجزاء اصلی وغیرقابل تفكیك آن باید دربردارنده تمام این تضادها باشد به گونه ای كه تجمیع این تضادها به اثرمعماری دركل یگانگی بخشد . معماری به عنوان هماهنگ كننده طبیعت و محیط ممنوع باید صرف نظرازپایداری های نظام اكولوژیكی ورابطه بین موجودات آن با بسترهای طبیعی مانند یك اكوسیستم ،یكپارچگی و تمامیت آن را دیده و حتی فشارهایی كه ازسوی بشر به آن وارد می شود را نیزجبران نماید .این ارتباط و وابستگی همان پیوستگی وآمیزش بی مرز این دو محیط است كه معمار با توجه به نگرش و جهت یابی زیست محیطی باعث شكل گیری اساسی طراحی پایدارآن خواهد شد . كه درك اجزای زنده و غیرزنده را می طلبد .